Saturday, August 11, 2012

39

گیر کردن در انتظار، مثل ِ خرگوشی در میان ِ سوراخی در زمین،مثل ِ درزهای ظریف دیوار،مثل ِ جا ماندن ِ من، مثل ِ خراشیده شدن، مثل ِ "من" نبودن، مثل ِ تنهایی ِ گسترده ای که چنگال هایش را فرو کند توی گردن ِ آدم.
گیر کردن، درد و انتظار برای چیزی
که هیچ وقت اتفاق نمیافتد.
مثل ِ بدن ِ فلج ِ دختری هنگام ِ سحر ،که یک باریکه ی نور میبیند و پلک نمیزند.
مثل ِ تلفنی که زنگ نمیخورد. مثل ِ مقاومت ِ ابلهانه ی سرباز ِ شکست خورده ... : بی فایده .
20.5.91
 

38

لحظه اي مي رسد كه آدم از همه چيز دست مي كشد چون عاقلانه ترين كار همين است


مالون مي ميرد
ساموئل بكت