Tuesday, September 18, 2012

40 - من

اگر من بیدار نمانم هیچ کس،جای من بیدار نمی ماند و مثل من بین دو راهی قهوه یا چای سبز خوردن نمی ماند و با صدای تار ِ جلیل شهناز غم آلود و سنگین نمی شود،و نامه ها نمی نویسد و تحقیق های بی هوده نمی کند و وبلاگ های خلوت ِ جذاب نمی خواند و سردش نمی شود و پومای بادمجانی اش را توی کیفش جا نمی کند و مانتویش را اتو نمی کند و گذشته را مرور نمی کند و ..

خواستم بگم یک کارهایی از پیش و پا افتاده ترین تا مهم ترین،مختص ِ خود آدم هستند؛ می دانم چیزهایی هست که مشخصا «من» باید پیدا کنم، کشف کنم، داستان هایی هست که من باید بنویسم، حرف هایی هست که من باید بزنم و اگر این کارها را نکنم،کسی جای مرا نمی گیرد و ماموریتم را تمام نمی کند.یعنی اگر من یکی از این شب ها بمیرم دیگر کسی توی این دنیا ساعت یک ربع به یک ِ بامداد این چیزها را برای وبلاگش تایپ نمی کند و بین دو راهی قهوه یا چای سبز نمی ماند و با صدای ِ تار ِ جلیل شهناز غم آلود و سنگین نمی شود و نامه ها نمی نویسد و

 ….

من - یه روز پاییزی - سال 87

پ.ن : این وبلاگ حداقل هفته ای یک بار به روز میشود.

3 comments:

  1. از بین چای و سبز و قهوه من یک لیوان آب ِ یخ برای خودم می ریزم و موزیک جــــاز رو بلند و بلند تر می کنم و میذارم روی ِ موسیقی بلغزم
    و با موسیقی به گذشته ای می رم که نباید می رفتم
    و " من " تنها کسی هستم که می تونم اینجوری با موسیقی جـــز و آب ِ یخ به گذشته هایمان سفر کنم
    **
    بنویس خواهری
    به شدت خوشحالم کردیییی
    ***
    ج.پ.ن : حداقل هر هفته یک بار سر می زنم بت

    ReplyDelete
  2. اگه تو نباشی هیچ کس دفترچه خاطرات من را نمی خواند

    پرسه

    ReplyDelete
  3. من روزی یبار سر میزنم
    گذاشتم جزء کارهای اصلیم اصن
    ----
    وبلاگ نویس نیستم ولی وبلاگ نویس ها رو دوس دارم :دی
    عمــــام

    ReplyDelete